نمایشگاه ها

خویشتن از خویش

سحر باصری سعدی

۱۳۹۵/۱۲/۰۶ - ۱۳۹۵/۱۲/۱۱

خویشتن از خویش

مكان "من" بودن

يا

"من" كجايم هستم!

 

شايد خاطره اي دور باشم، شايد زماني وجود داشته ام؟ من كجا هستم؟

در تنهايي مطلق، در وحدتي آرامش بخش با اين دنياي سنگين معلق مانده ام. جسم صُلبم با محيط در آميخته، همچون جنيني در بطن مادر. تجربه اي قديمي و گم شده، كه جسمم آرزومندانه مي جست اش. تجربه ي صلحي مطلق و بي انتها. جدايي دوباره از اين آشتي با خود دشوار است. حركاتم كند و آهسته است. من با اين دنيا يكي شده ام، كندي ضربان جسم ام مرا به درون خودم فرا مي خواند. در اين يكساني با محيط، بدنم كمرنگ تر مي شود تا بكلي محو شود. تنها يك آگاهي معلّق از بودن، بدون هيچ ارجاعي، يك آگاهي شكاك به وجود "خود". شايد زماني بوده ام؟ خاطرات سرابي مي سازند از گذشته ام در افقي كه از من جلوتر است. گذشته اي كه هميشه خواسته ام از آن فرار كنم. زمان، ذهن من است و مكان خودِ "من".

چشمان بسته ام لختي محيط را بر پشت پلك هايش لمس مي كند، چشماني بسته ولي بينا به درون. در اين سكون معلق به درون خود برميگردم، به آن آشيانه ي مطمئن. صداي انديشيدنم در گوشم منعكس ميشود. "من" در در نقطه اي در مركز ذهنم هستم. فاصله ي من با خودم كم تر و كم تر مي شود، شفاف تر و روشن تر مي شوم. در اين خلوت دروني پالوده مي شوم، از هر اشاره ي بيروني، از هر نگاه بيگانه، از هر فكر نامتجانس. شايد صلح گم شده ام را اينجا بازبيابم. شايد رو به دنيايي بهتر گشوده شوم.