زن و حافظه کم
الهام خیران
۱۳۹۶/۰۴/۳۰ - ۱۳۹۶/۰۵/۰۴
بسیارند چیزهایی که نمیتوان آنها را با زبان توصیف کرد و بسیارند حتی چیزهایی که نمیتوان آنها را به راحتی شنود.
بسیارتر چیزهایی هستند که همهی ما خواسته یا نخواسته، دانسته یا ندانسته قادر به درکشان نبودهایم و شاید هرگز هم درک نخواهیم کرد.
و این گونه بود که نقاش شدم . نقاشی را برگزیدم تا به رهگذران و ماندگارانِ زندگییم، آن بسیارها که نمیتوان شنید و گفت را، انتقال دهم.
نقاش شدم تا آنچه را در درونم، میجوشد به یاریِ ترکیبِ رنگها و اِلمانهای شخصی به درکِ همگان انتقال دهم.
اما دردِ درونم را نقاشی به درمان نکشید.
رهگذران نظاره کردند، گذشتند و فراموش کردند.
ماندگاران نظاره کردند، تحسین کردندو گاهی یاد کردند.
اما این من بودم که هربار با نگاه کردن به این نقشها که میکشم، آتش کشیدم به دردِ درونم!
آتشی که نه با به تصویر کشیدنِ حافظهی کوتاهِ ماهی از بین میرود، نه با ترسیمِ طولای ساعتِ شنی و نه با نقاشیِ عبورِ عقربههای ساعت از کنارِ هم!
دنیای من تکرارِ تصاویرِ این مجموعه است که با چشمانی منتظر و افکاری درهم و خسته آن را ادامه میدهم.
الهام خيران
تير ١٣٩٦