در لفافه
مریم کی احمدی
۱۳۹۹/۱۰/۰۵ - ۱۳۹۹/۱۰/۱۰
در لفافه
تصاویری که در لفافهاند، پرترههایی که گاه تمام و گاه بخشی از صورت سوژه را بازنمایی میکنند و به پیشپا افتادهترین وجه ممکن در توریها و پارچههای نهچندان موقر پیچیده و دوختهشدهاند. همه اینها موقعیتی را میسازد، بسیار شبیه به وقتی که عکسی از سی، چهل یا پنجاه سال پیش را از گوشهی آلبومعکسی خاکخورده مییابیم و در آن مداقه میکنیم. مدلهای از مد افتاده لباس، اِپلهای مانتو و یا مدلهای بسیار قدیم مو که حالا بسیار ساختگی یا حتی مسخره مینماید. اینها تمام آنچیزی است که از هویتهای گذشته باقی میماند، رسوب میکند؛ گرچه به سطحیترین و بیارجترین وجه خود.
فیالواقع مریم کیاحمدی در لفافههایش به هویت و آن ردپایی از سوژه میپردازد که توهمی بیش نیست و به سادگی آنقدر رنگ میبازد که مضحک میشود. به راستی هر آنچه فاخر است، روزی عوامانه خواهد شد. این شاید مایهی اصلی هویت باشد؛ زمانمندی و مکانمندی و جز این تنها بیمایگی. لفافههای مریم یادآور مقبرهی فراعنه است؛ یا تمام قبور مجلل، کارتوش دریدا و تابوتهای تلینگیتیِ جیبی ژرار تیتوسکارمل.
کیاحمدی به ما نشان میدهد که هویت همان لفافه یا تابوتی است که با موضعی استدلالی و قانونی، اما بیرون از سوژه میخواهد حکم کند که سوژه چیست. هویت آنچیزی است که قاب شده و همزمان سوژه را قاببندی میکند و پس از آن مجدداً قاب را قاببندی و باز قاببندی و باز قاببندی میکند و الخ. لفافه و کارتوش هر دو با مفهوم مرگ و بازیابی سروکار دارند و معهذا تعجبی ندارد که درخشش آنها پس از چندی به کدورت بدل شود.
حیدر زاهدی - زمستان 1399